با شکست و مرگ اردوان پنجم ، آخرين شاهنشاه اشکاني، در نبرد با اردشير بابکان، سلسله اشکاني انقراض يافت و آفتاب دولت ساساني پديدار شد. آفتاب دولتي که برابر نظر کاوشگران و پژوهندگان نامدار تاريخ چون پرفسور آرتور کريستين سن، نگارنده کتاب ارزشمند ايران در زمان ساسانيان، عهد بزرگ تمدن ادبي و فلسفي ايران باستان در دوران حکومت پادشاهان آن آغاز شد.
در روزگار ساسانيان چنانکه از اسناد و منابع تاريخي بر مي آيد با توجه به اوضاع طبقاتي، تعليم و تربيت به تقريب مختص و ويژه خانواده هاي نجبا و اشراف بوده و مردم عادي بهرهاي از آن نمي يافتند. با اين وجود، به دليل رشد ديوانسالاري و قدرت يابي هرچه بيشتر حکومت مرکزي و افزايش ارتباطات و... نسبت به روزگاران پيشين نياز بيشتري به دبيران، کارگزاران دولتي و ماموران مالياتي احساس شد، در نتيجه تعليم و تربيت و به تبع آن دانش و دانش پژوهي تا اندازه اي گسترده تر گرديد، ظاهرا نياز به تعليم يافتگان چنان احساس مي شد که شمار بسيار معدودي از طبقات غيراشرافي و متوسط جامعه نيز اجازه يافته بودند از سواد و تعليم و تربيت مختصري برخوردار شوند.
در دوران فرمانروايي شاهنشاهان ساساني، به سبب پيدايش مذاهبي نوين چون مانوي و مزدکي و همچنين ظهور و گسترش آيين بودا و دين مسيح و همچنين مسائل جديد اقتصادي و سياسي، بحث درباره فلسفه، فلسفه دين، علوم اجتماعي و حکومتي و غيره بيش از پيش معمول گرديد.  بنا برآنچه که در تاريخ نوشتهها آمده است برخي پادشاهان ساساني بدين گونه مسائل علاقه داشته و در مباحثي اين چنين شخصا شرکت مي جستند. انوشيروان دادگر از جمله اين پادشاهان بوده است. برخي تاريخ نگاران اذعان داشته اند که او به فلسفه به ويژه تعاليم ارسطو و افلاطون علاقهاي تام داشت و ظاهرا جمع بين اين دو حکيم در نزد او حاکي از تمايلات نوافلاطوني بوده است.
حکومت ساساني همچنين با توجه به رسميت بخشيدن به آيين زرتشت و تکيه بر آن به جهت تمرکز قدرت، ضرورت وجود دستگاه هاي آموزشي ديني را احساس نمود، در نتيجه، آموزشگاه هاي مذهبي که به طور معمول در آتشگاه ها بودند فزوني يافت.

آموزشگاهها

از تحقيق و تفحص در تاريخ ايران عصر ساساني چنين برمي آيد که سازمان هاي علمي و تربيتي آن روزگاران عبارت از خانواده، مدرسه و آتشکدهها بودند. براساس نوشتههاي کتاب کريستين سن، غلامي  از خدمتگزاران دربار خسرو اول تفصيل تعليماتي را که آموخته بود بيان داشته است. روشن است که آگاهي از چگونگي آموزش يافتن او کمک بسياري براي شناخت ويژگي هاي آموزشي آموزشگاه هاي عصر ساساني مي نمايد.
«در سن مقرر او را به مدرسه گذاشته اند و قسمت هاي مهم اوستا و زند را به مانند يک هيربد در آنجا از برکرده، سپس در تعليمات متوسطه ادبيات، تاريخ، فن بيان، هنر، اسب سواري، تيراندازي، نيزه بازي و به کار بردن تبرزين را آموخته و موسيقي و سرود و ستاره شناسي را فرا گرفته و در شطرنج و ساير بازي ها به حد کمال رسيده است و...»
همچنان که پيشتر نيز ياد گرديد، عصر ساسانيان با گسترش و توسعه آيين مسيح و همچنين ظهور مکتب هاي مانوي و مزدکي که مبلغان هريک از اينان در آموزش و تعليم اصول مورد نظر خويش کوشا و فعال بودند همراه گرديد. از سوي دگر، توسعه و پيشرفت باورهاي بودايي و عقايد و افکار چيني نقش اساسي در ايجاد سازمان هاي نوين آموزشي در ايران ساساني ايفا نمود، بر اين اساس، آموزشگاه ها هم از نظر کيفيت و هم از نظر کميت توسعه يافته و بسط پيدا نمودند. بارزترين نمونه آموزشگاه هاي عصر ساساني دو مدرسه مشهور ايراني يکي در شهر «رها» و ديگري در شهر «نصيبين» بود که هريک حدود هشتصد جوينده دانش در خود جاي داده بودند. بنا به اسناد به جاي مانده از آن دوران، مدت تحصيل در مدرسه نصيبين سه سال بود و طي دو دوره تابستاني و زمستاني مجالس درس برگزار مي شد. براي اقامت شاگردان آن نيز مجموعهاي متشکل از خانههاي کوچک اختصاص يافته بود که در هرکدام هشت الي 10 نفر مي زيستند. از ديگر سوي، شاگردان بدون اجازه مسوولان مدرسه حق خروج از محوطه مدرسه را نداشته و تنها به هنگام تعطيلي مجالس درس اجازه بيرون رفتن مي يافتند. شايان توجه است که کلاس هاي درس مدرسه نصيبين به طور معمول از صبح تا شام برقرار بود.
در اين روزگار با گسترش دين مسيح و زبان سرياني، حوزههاي علمي بسياري به توسط مسيحيان در شهرهاي مختلف ايران بنيان نهاده شد. از اين مدارس دانشمندان بزرگ و نام آوري چون نرسي و فرهاد، رئيس دير شهر موصل و پولس ايراني که کتابي مشتمل بر بحث منطق به ويژه منطق ارسطويي براي انوشيروان نوشت برخاستند.
به غير از مراکز آموزشي ياد شده، حوزه علمي ويه اردشير، به رياست معانا بيت اردشيري، نامور به معانا ايراني و کليساي نسطوري مداين نيز در زمره مهمترين مراکز تدريس طب، منطق، فلسفه و نجوم در عصر ساساني به شمار مي آمدند.

دانشگاه گندي شاپور
شاهراه انتقال دانش

با تمام اين اوصاف، در معرفي معتبرترين و مشهورترين مراکز آموزش عالي ايران ساساني ضروري است که از دانشگاه گندي شاپور نام برده شود. دانشگاهي که حتي پس از ورود اسلام و تا سال هاي پاياني سده سوم هجري نيز به فعاليت خويش ادامه داد. معروف است که بر سر در گندي شاپور نگاشته شده بود: «دانش و فضيلت برتر از بازو و شمشير است.»
 تاريخ نگاران، بناي اين دانشگاه مشهور را به، شاپور اول ساساني، نسبت داده و تاريخ ساخت آن را سده سوم ميلادي دانسته اند، اما برخي تاريخ پژوهان بر اين باورند که باني اوليه آن احتمالا، اردشيربابکان، بوده و نام گندي شاپور با توجه به اسم فرزند او، شاپور، بر آن نهاده شده است. به هرحال، براساس آنچه از منبع تاريخي به دست مي آيد اين دانشگاه چه موسسش اردشير باشد و چه فرزندش شاپور، به توسط شاپور تکميل يافته بود.
در دانشگاه گندي شاپور با وجود آنکه فلسفه، رياضيات، ادبيات و الهيات تدريس مي گشت و حتي دانشکدهاي براي نجوم و رصدخانهاي نيز جهت رصد ستارگان در آن بنا شده بود پزشکي بيش از ساير علوم رونق داشت، در حقيقت، حتي برخي نامدارترين اساتيد طب و داروسازي همانند بختيشوع، ماسويه و يوحنا بن ماسويه که با تاليفاتشان پايه گذار اساس علم طب در تمدن اسلامي شدند فارغ التحصيل گندي شاپور بودند.
آنگونه که از بررسي و بازبيني منابع و ماخذ برمي آيد استادان دانشگاه گندي شاپور از سه دسته تشکيل مي شدند:
1- مسيحيان سرياني که ساکن و تبعه ايران و در حقيقت ايراني بودند.
2- ايرانيان اصلي که زبانشان پهلوي و مذهبشان آيين زرتشتي بود.
3- دانشمندان هندي که نسبت به دو گروه ديگر در اقليت بودند.
به نظر مي رسد که سريانيان در پيدايش و غناي علمي گندي شاپور نقشي ارزنده ايفا نموده باشند، زيرا آنان اکثر کتاب هاي معتبر و ارزشمند علمي و ادبي يونان مانند کتب ارسطو، افلاطون، بقراط، فيثاغورس و هومر را ترجمه و به تدريس آن پرداختند. آنچه روشن است، معرفت يوناني در امپراتوري ساساني به ويژه به واسطه مسيحيان سرياني اشاعه يافته بود. به عنوان نمونه، در سده ششم ميلادي کتابهاي پزشکي يوناني توسط دانشمند سرياني، سرگس رش عينايي، به زبان سرياني ترجمه شدند وکتابهاي ارسطويي و ساير متون يوناني نظير کتاب، بووشن و ويناهشن = درباره به وجود آمدن و از ميان رفتن، تاليف شدند. مسيحيان حتي در ترجمه متون مسيحي به ويژه عهد جديد به زبان پهلوي يا پارسي ميانه نيز فعال بودند که نمونههايي از آن امروزه در دست است.
آشنايي ايرانيان با دانش هندي هم، با توجه به دلايلي همچون حضور دانشمندان هندي در ايران، به خصوص در عرصه فلسفه و اخترشناسي انکارناپذير است. در اين روزگار کتابهاي منطق مشهور به، ترک، از سانسکريت به پهلوي ترجمه شدند. فراموش نبايد کرد کتاب پنجه تنتره نيز که امروزه به کليله و دمنه اشتهار دارد در همين عهد به توسط برزويه طبيب از سانسکريت به پهلوي ترجمه شد. براساس روايتهاي تاريخي، خسرو انوشيروان، پزشک ويژه خويش، برزويه طبيب، را روانه هند ساخت تا نسخههايي از کتب ارزشمند هنديان را فراهم آورد و البته او کتاب هاي بسياري همچون، کليله و دمنه، از هند به ايران منتقل و ترجمه نمود. البته درحال حاضر ترجمه پهلوي اين کتاب موجود نيست اما ترجمه سرياني آن از زبان پهلوي که تاريخ نگارشش به دهههاي مياني سده ششم ميلادي بازمي گردد در دست است. بايسته و شايسته يادکرد است، برزويه خود نيز رسالاتي متعدد و پرشمار در زمينههاي جامعه شناسي، اخلاق و مذهب نگاشت.
اهميت و اعتبار دانشگاه گندي شاپور که بيمارستان و همچنين کتابخانهاي با هزاران مجلد کتاب را نيز شامل مي شد در عهد زمامداري خسرو انوشيروان فزوني يافت، زيرا، در سال 529 ميلادي، امپراتور روم، ژوستي نين، مدارس آتني را تعطيل و مدرسان فيلسوف آنها را پراکنده ساخت، دست کم هفت تن از اين فيلسوفان گريزان و فراري روزگار تعصبات کليسايي بيزانس به ايران سفر نموده و در دربار انوشيروان مورد استقبال و احترام بسيار قرار گرفتند. اين هفت دانشمند به سه گروه اساتيد سابق الذکر گندي شاپور اضافه شده و به تدريس و تعليم پرداختند. ناگفته پيدا است که حضور چنين دانشمنداني چقدر در بالا بردن اعتبار علمي گندي شاپور نقش داشته است. براساس اسناد به جاي مانده از آن روزگاران، نام اين هفت دانشمند گريزان چنين بوده است: دمسقيوس سوريايي، سيمبليقيوس کليکيايي، يولاميوس فروگي، پرسيکيانوس لوديهاي، هرمياس فينيقي، ايسيدوروس غزي و ديوجانوس فينيقي.
پرسيکيانوس لوديهاي درواقع همان دانشمندي بود که کتابهايي درباره طبيعيات ارسطو، نظريه روح يا نفس، هواشناسي و زيست شناسي نوشت. دکتر عبدالحسين زرين کوب، تاريخ نگار و اديب نامي، در کتاب تاريخ مردم ايران نوشته است که پرسيکيانوس به درخواست انوشيروان کتابي در مورد مسايل مرتبط با روان شناسي و خواب نگاشت که امروزه ترجمه لاتين آن در دست است.
 با توجه به تمامي اين موارد مي توان همانگونه که دکتر تورج دريايي، نويسنده کتاب شاهنشاهي ساساني، نيز بيان داشته است اذعان نمود که ايران در عهد باستان متاخر تبديل به شاهراه انتقال دانش ميان جهان هندي و يوناني شده بود و در نتيجه محل تلاقي انديشههاي نو و کهنه بود. به عبارت ديگر، انديشههاي وارداتي غربي در اين عصر با افکار و انديشههاي آمده از هند مي آميزد و اسباب شکوفايي و باروري افکار روشنفکران ايراني را فراهم مي آورد. در تاييد اين نکته همان بس که مولف يا مولفان کتاب چهارم دينکرد، از کتب مذهبي زرتشتيان، بيان داشته اند که متون يوناني و هندي را در زمينه پزشکي، جغرافيا و علوم ديگر مطالعه کرده اند. البته اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که بر پايه باور بيشتر باستان پژوهان و جستجوگران تاريخ، تمدن نوپاي اسلامي اين سنت را از ايران ساساني به ارث برد و اين انديشهها را به مغرب زمين که سنت فلسفي، علمي و عملي خود را از ياد برده بود انتقال داد.

فلسفه ماني
انديشه مزدک

همانگونه که پيشتر نيز ياد شد در عهد ساساني دو مکتب نوين مزدکي و مانوي ظهور نمودند و البته اين دو مکتب صفحاتي نوين را در تاريخ فلسفه ايران باز نمودند که به جاي خود شايان توجه است. آنچه روشن است، مزدکيان و مانويان به تبليغ اصول خويش پرداخته و بدين ترتيب اين دو مکتب توسعهاي روزافزون يافتند، به خصوص حکمت مانوي گسترش بسيار يافت و در پهنه وسيعي از دنياي آن روزگار يعني از چين تا سرزمين گل (فرانسه) هواداراني يافت.
آموزش ماني تقابل و تضاد ميان روح و ماده بود. هرچه به روح و معنويت مربوط مي شد نيک و هرچه به ماده مربوط مي شد بد و اهريمني بود. دين ماني ضدماده و آن جهاني (آخرتي) بود. مساله بنيادي که ماني مي کوشيد به حل آن بپردازد همانگونه که پروفسور ويدنگرن، استاد تاريخ دانشگاه اوپسالا و از نويسندگان مجموعه تاريخ ايران دانشگاه کمبريچ، نيز اذعان داشته وجود شر و جايگاه انسان به عنوان وابسته به شر بوده است. ماني دين ابداعي خويش را جهاني مي خواند و خود را مهر تاييد پيامبران و آموزگاران پيشين مي دانست. او عقايد زرتشتيان، مسيحيان، بودائيان، نظام گنوسي ابن ديصان، مرقيون و همه پيامبران گذشته را مي پذيرفت و مي گفت فقط آمده تا پيام ايشان را تکميل کند. ماني بر اين عقيده بود که حکمت او خلاصه و کمال همه حکمتهاي ديني گذشته است. به تعبير رومان گيرشمن حکمت جهان بيني ماني متاثر از جهان بيني گنوستيکها، سرودهايش ملهم از بابليها و اصول عقايدش برگرفته از موعظههاي زرتشت بود. همچنين تقليدي از تثليث مسيحيت، تناسخ بودايي و اسامي فرشتگان سرياني در آيين ماني وجود داشت. آنچه روشن است، ماني تنها با دين يهود دشمن بود و به باور او يهوه همان اهريمن بود که جهان فاسد را اداره مي کرد. شايد آراي ضديهود ماني در نتيجه پرورش يافتن وي در جايي بود که الخساييهاي داراي نظريات ضديهود نيز حضوري فراوان داشتند. ماني براي ترويج آيين خويش کتاب هاي بسياري نگاشت، از جمله آنها مي توان به کتاب هاي کفلايه، شاپورگان و کنزالحيات اشاره کرد. شايان توجه است که ماني براي سهولت آموزش اصول آيين خويش به مردم عادي و بي سواد از تصاوير زيبا سود مي جست و به همين سبب به ماني نقاش نيز ملقب گرديد. از معروفترين کتاب هاي او که تصاوير زيبا در آن جلوه مي نمود کتاب ارژنگ را مي توان نام برد.
 مزدک نيز با نشر افکار خويش که به مرام اشتراکي اشتهار يافته بود و بسيار به فلسفه مارکسيستي - سوسياليستي امروزين شباهت داشت از نيروهاي موثر در فرآيند دانش و دانش پژوهي عصر ساساني به شمار مي آمد. پيام اجتماعي فلسفه مزدک ايجاد نظام مساوات جويانه توزيع ثروت بود. آيين مزدک که از نظر اقتصادي به تقريب ماهيت سوسياليستي داشت يک جنبش ديني عرفاني با جنبههاي اجتماعي نيرومند بود. جنبشي که توسط مزدک برپا گشت خيزشي توده پسند و برابري خواهانه بود که در شکل افراطي خود برابري توزيع ثروت و شکستن يا کاستن موانعي را توصيه مي کرد که سبب شده بود دارايي و زن در دست طبقات ممتاز قرار گيرد. فردوسي در اثر سترگ خويش، شاهنامه، جزئيات بيشتري درباره فلسفه اخلاقي و اجتماعي آيين مزدک به دست داده و اقرار داشته است که در آيين مزدک انسان مي بايست بر پنج ديو رشک، کين، خشم، نياز و آز چيره باشد تا سعادتمند گردد.
بپيچاند از راستي پنج چيز 
که دانا بر اين پنج نفزود نيز
کجا رشک و کين است و خشم و نياز
به پنجم که گردد بر او چيره آز
تو گر چيره باشي بر اين پنج ديو
پديد آيدت راه کيهان خديو
زن و خواسته بايد اندر ميان
چو دين بهي را نخواهي زيان
در حقيقت، همانگونه که دکتر احسان يارشاطر، از نويسندگان مجموعه تاريخ ايران دانشگاه کمبريچ، اذعان داشته است فلسفه اخلاقي مزدک بر پايههاي صلح و عدالت مبتني بود. وي بر آن باور بود دور کردن رنج از مردمان که علت آن وسوسههاي ديو تاريکي است تنها با از ميان برداشتن  انگيزههاي هم چشمي و ستيزه و با سهيم کردن مردم در بهره برداري از وسايل و منابع موجود با روحيه عشق به برادري و برابري امکان مي يابد.
مزدک نيز چون ماني کتابي را براي تبليغ آيين خويش نگاشته بود که امروزه در دست نمي باشد، اما در منابع تاريخي سدههاي نخستين اسلامي به دو ترجمه ابن مقفع و ابان لاحقي از آن اشاره شده است.
کتاب نامه:
1- الماسي، علي محمد; تاريخ آموزش و پرورش اسلام و ايران; تهران: دانش امروز، 1370
2- پيرنيا، حسن; تاريخ ايران باستان; چاپ دهم، جلد سوم، تهران: افسون، 1380
3- حکمت، عليرضا; آموزش و پرورش در ايران باستان; تهران: موسسه تحقيقات و برنامه ريزي علمي و آموزشي، 1350
4- دراني، کمال; تاريخ آموزش و پرورش ايران قبل و بعد از اسلام; تهران: سمت، 1376
5- دريايي، تورج; شاهنشاهي ساساني; ترجمه مرتضي ثاقب فر، تهران: ققنوس، 1383
6- رجبي، پرويز; هزارههاي گمشده; جلد پنجم، تهران: توس، 1382
7- زرين کوب، عبدالحسين; تاريخ مردم ايران; چاپ نهم، جلد يکم، تهران: اميرکبير، 1384
8- سلطانزاده، حسين; تاريخ مدارس ايران از عهد باستان تاسيس دارالفنون; تهران: آگاه، 1364
9- ضميري، محمد علي; تاريخ آموزش و پرورش ايران و اسلام; چاپ سوم، تهران: راهگشا، 1373
10- کريستين سن، آرتور; ايران در زمان ساسانيان; ترجمه رشيد ياسمي، تهران: صداي معاصر، 1378
11- کشاورزي، محمد-ع; تاريخ آموزش و پرورش در ايران و اسلام; تهران: روزبهان، 1382
12- گيرشمن، رومان; تاريخ ايران از آغاز تا اسلام; ترجمه محمود بهفروزي، چاپ دوم، تهران : نيل، 1382
13- هوار، کلمان; ايران و تمدن ايراني; ترجمه حسن انوشه، تهران: اميرکبير، 1363
14-...; تاريخ ايران کيمبريچ، گردآورنده احسان يارشاطر، ترجمه حسن انوشه، چاپ سوم، جلد سوم، قسمت دوم، تهران: اميرکبير،


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








موضوع :
آیین شناسی ,  ,